ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت


وین هم قبول کن که به جان دوست دارمت

تاراج عافیت نبود کار دوستان


وبن هم ز دوستی است که دشمن شمارمت

صد ره شکسته ای دلم از جور، هیچ گاه


نگشوده ای نقاب که معذور دارمت

عرفی ز آه و ناله خموشی ، دگر بیا


تا زخم های سینه به ناخن به کارمت